
دوستان عزیز. من این جعبه کادو رو برای تولد دوستم خریدم بده یا خوبه
محتوا دوتا شکلات خرگوشی
۴ تا اداماس باد کنکی
۱۰ تا از این برا درست کردن دستبند
کمی از این ابیات. نمیدونم چیچیا
۱ لاک نمازی
جمعه ۱۰۰.۰۰۰ تومان شد خوبه یا بد
دوستان عزیز. من این جعبه کادو رو برای تولد دوستم خریدم بده یا خوبه
محتوا دوتا شکلات خرگوشی
۴ تا اداماس باد کنکی
۱۰ تا از این برا درست کردن دستبند
کمی از این ابیات. نمیدونم چیچیا
۱ لاک نمازی
جمعه ۱۰۰.۰۰۰ تومان شد خوبه یا بد
(سلام
از همتون به خاطر اینکه این چند روز فعالیتی نداشتم به شدت معذرت میخواهم سرم مشغول امتحانابود و از الان سعی میکنم پارت های بیشتری بزارم ❤️)
رسیدم به بار وارد شدم و رفتم تا لباس اونجا رو بپوشم یه میز ۴ تا پسر و ۲ دختر نشسته بودن و گفتن برم پیششون تا سفارش بگیرم
یویی سفارشتون
یکی از پسرا ۶تا شامپاین و ۶ تا ویسکی
۲ تا دخترا اااووو با با جنتلمن
تو دلم به تمام این بدبختا کلی خندیدم البته تو روشونم میتونم این کارو انجام بدم ولی حوصله ندارم
رفتم و سفارشاون رو تحویل دادم
ساعت ۱ شب
خیلی خسته بودم آخه درک نمیکنم این مردم چه طوری میان ساعت ۱ مست کنن یا برن ۲ ساعت تو اتاق س.ک.س بکنم پپووفف تحمل کن تو میتونی
ساعت ۲
اخخخیییششش خخخوونهه من دارم میام.
بااینکه خیلی دوست داشتم بدوم و برم خونه روی اون تخت نرم و خنک و و فقط با سوتین و شورت باشم و پتوی گنده نرم رو بندازم رو خودم ولی پاهام جون نداشت که یاری کنه
داشتم به فکر لخت خوابیدن رو تخت و اینا فکر میکردم که صدای شنیدم صدای وحشتناک و بزرگی که باعث شد بترسم
صدای غار و غور شکمم (داش انتظار نداشتی که بگم صدای هیولای بزرگی)
وایی خداااا الان تمام رستوران بین چه کار کنم وای وای وای
به حضار جور سختی رسیدم خونه دویدم به به سمت یخچال پریدم و هرچی دمه دستم بود رو فرو کردم داخل دهنم (ذهن های مریض😈😈🌚🤌)اخیش داشتم میموردما (من کثیفم شما پاک باشید 🗿) دویدم و رفتم سمت تخت و پریدم بغلش
میدونید من واعا میتونم با تختم ازدواج کنم (🤝)لباسام رو درآوردم و پتو رو رو خودم کشیدم و به خواب رفتم
فردا ساعت ۳
بیدار شدم به ساعت نگاه کردم پشمام ساعت ۳ عجب بازم. غار غور شکمم رفتم غذا خوردم و کم کم آمده شم برم بار
۱ هفته بعد
.............
اگه کم بود معذرت و ببخشید فعالیت نداشتم 😞امیدوارم این پارت و دوست داشته باشید 😊
شرط
۲ لایک
۱ نظر
دددووسستون داررررمم
سسساااارررااانننگهههه ❤️❤️❤️❤️💜
از آگوست
و بهار
ممنونم که منو لایک کردن
ازتون واقعا ممنونم
ممنون میشم اگه از من حمایت کنید و به خاطر کسانی که لایکم کردن میخوام پارت ۱۱ رو زود تر بزارم ولی وقتی رسیدم خونه چون الان در اعتکاف هستم و پارت ۱۱ منحرفی هستش و خوب .... امیدوارم درکم کنید
دوستون دارم ❤️❤️❤️💜💜💜
عکس لباس کار کردن یویی در بار
عکس لباس یویی برای بیرون رفتن. و پیدا کردن کار در بار
خودتون یکی رو انتخاب کنید
داخل بار
سر میز نشبچسسته بودم و چ درداشتم مشروبم رو میخوردم که توجهم به چیزی جلب شد
یک آگهی بود
آگهی (سلام و عرض ادب
ما به کارمند جدید نیاز مندیم
خوشحال میشویم اگر شما به جمع ما بپیوندید
مبلغ................)
به نظرم اینجا کار کنم من از کارم استفا دادم و الان بیکارم و حوصلمم سر میره آره قبول میکنم
رفتم سمت میزی که سفارش میگیرند
گارسون بله بفرماید
یویی سلام برای آگهی هنوزم هم میشه استخدام شد
گارسون او بله اگه میخواهید استخدام بشید برید داخل اون اتاق و با مدیر صحبت کنید
رفتم داخل اتاق که نشون داده بود و با مدیر صحبت کردم و قرار شد فردا ساعت ۵ برم اونجا تا ساعت ۲صبح (۵صبح نه )
رفتم خونه بعد از عوض کردن لباسام و خوردن غذا رفتم و خوابیدم
فردا صبح ساعت ۱۱
با صدای ساعتم از خواب بیدار شدم ساعت ۱۱ بود خوبه وقت برای انجام کارام دارم
بلند شدم و رفتم حمام
۲۰ مین بعد
آمدم از حمام بیرون و و لباسهای راحتی برداشتم و پوشیدم رفتم پاین داخل آشپزخانه و برای خودم دوکبوکی درست کردم و خوردم ساعت ۱ بود تصمیم گرفتم که برم فیلم ببینم و بعد ساعت ۲:۳۰ برم بیرون و غذا بخرم
ساعت ۲:۳۰
مشغول فیلم دیدن بودم که دیدم ساعت ۲:۳۰هست
تلویزیون رو خاموش کردم و رفتم آمده شدم( عکس لباسش رو میزارم )
بعد از خرید
بلاخره خریدارم تموم شد وارد خونه شدم و رفتم سر نوبل ولو شدم ساعت ۳:۳۴ بود گوشیم رو روی ساعت ۴:۳۰ تنزیم کردم و خوابیدم
ساعت ۳:۳۴
با صدای گوشیم از خواب بیدار شدم و رفتم برای رفتمن به بار آمده شدم
عکس لباسش برای بار رو هم میزارم
رسیدم به بار
.................
زیاد نوشتم و الان داخل اعتکاف هستم و به زور دارم براتون مینویسم پس ممنون میشم شرط کم رو عملی کنید
شرط پارت بعد
۲ لایک
پسره او بیب من نمیخوام گوه بخورم ، من میخوام تو رو بخورم
اداشو د آورد و رفتم دفتر مدیر و استفا دادم
من دختری نیستم که به خودم با حرف چند تا پسر fuckبخوام استفا بدم
رفتم اتاق کارکنان و لباسام رو عوض کردم و به سمت خونه حرکت کردم
خونه
در باز کردم و وارد شدم رفتم و روی مبل نشستم زندگی برام خسته کننده شده
راستی من خونه ی یوما که باهم زندگی میکردیم رو بعد از اون اتفاق fuck نتونستم توی اون خونه زندگی کنم
خونه ای که پر از صدای خنده های یک فرشته بود و الان اون فرشته دیگه کنارم نیست
یوما یک فرشته بود و به زمین آمده بود ولی چون بهشت بدون اون بد بود فرشته ها اون رو دوباره به بهشت بردن
یوما
یوما الان داری منو میبینی ؟ یوما چرا ترکم کردی ؟ جز تو کسی رو داشتم ؟دنیا کم برام سختی ایجاد کرده بود ؟ کم درددد کشششیییدددممم ؟ ککککممم بووود. ؟
باهمین فکرا و دردهای که کشیدم خوابم برد
۵ ساعت بعد
از خواب با سر درد زیادی بلند شدم چشمام پف کرده بود ساعت ۱۰ بود پشمام یعنی ۴ ساعت اینجوری خوابیدم
حوصلم سر رفته بود پس تصمیم گرفتم برم بار
رفتم داخل اتاقک و یه اریش لایت کردم و لباسم رو عوض کردم و از خونه زدم بیرون .وسط های راه نگاه های عجیب. مردم رو روی خودم حس میکردم و این مو ضوع کمی آزارم میده پس هندزفری رو در آوردم و آهنگ رو پلی کردم
توی بار
..........
بچه ها معذرت میخوام این چند روز یا ماه چیزی نذاشتم از این بعد بیشتر میزارم حمایت لطفاً
شرط پارت بعد
۱ لایک
تصمیم گرفتم برم بار