فیک دوباره متولد شده پارت ۹

 

پسره   او بیب من نمی‌خوام گوه بخورم ، من می‌خوام تو رو بخورم 

اداشو د آورد و رفتم دفتر مدیر و استفا دادم

من دختری نیستم که به خودم با حرف چند تا پسر fuckبخوام استفا بدم 

رفتم اتاق کارکنان و لباسام رو عوض کردم و به سمت خونه حرکت کردم 

خونه 

در باز کردم و وارد شدم رفتم و روی مبل نشستم زندگی برام خسته کننده شده 

راستی من خونه  ی یوما که باهم زندگی میکردیم رو بعد از اون اتفاق fuck نتونستم توی اون خونه زندگی کنم  

خونه ای که پر از صدای خنده های یک فرشته بود و الان اون فرشته دیگه کنارم نیست 

یوما یک فرشته بود و به زمین آمده بود ولی چون بهشت بدون اون بد بود فرشته ها اون رو دوباره به بهشت بردن 

یوما 

یوما الان داری منو میبینی ؟ یوما چرا ترکم کردی ؟ جز تو کسی رو داشتم ؟دنیا کم برام سختی ایجاد کرده بود ؟ کم درددد کشششیییدددممم ؟ ککککممم بووود. ؟

باهمین فکرا و دردهای که کشیدم خوابم برد 

۵ ساعت بعد 

از خواب با سر درد زیادی بلند شدم چشمام پف کرده بود ساعت ۱۰ بود پشمام یعنی ۴ ساعت اینجوری خوابیدم 

حوصلم سر رفته بود پس تصمیم گرفتم برم بار 

رفتم داخل اتاقک و یه اریش لایت کردم و لباسم رو عوض کردم و از خونه زدم بیرون .وسط های راه نگاه های عجیب. مردم رو روی خودم حس میکردم و این مو ضوع کمی آزارم میده پس هندزفری رو در آوردم و آهنگ رو پلی کردم 

توی بار

..........

بچه ها معذرت می‌خوام این چند روز یا ماه چیزی نذاشتم از این بعد بیشتر میزارم حمایت لطفاً

شرط پارت بعد 

۱ لایک 

 

 

 

 

 

 

 

تصمیم گرفتم برم بار