فیک دوباره متولد شده پارت ۸

 

یک سالی از مرگ یوما میگذره و من توی این یک سال دو بار اقدام به خودکشی کردم ولی حردفه دکترا نجاتم میدادم پسس چراااا چررراا نتونستن یوما رو نجات بدن 

ایدفه میخواستم خودم رو از بالا پشتبون یه آپارتمان ۱۵ طبقه پرت کنم خوشحالشدم چون ایندفعه دیگه میمیرم میخواستم خودم رو پرت کنم  که از پشت سرم صدای شنیدم 

یوما مگه بهم قول ندادی زنده بمونی 

یویی مگه بهم قول ندادی ترکم نکنی 

یوما مگه من ترکت کردم ؟ من همیشه درون قلبتم مگه نه ؟

یویی درسته هستی ولی می‌خوام پیشم باشی 

یوما یویی بیا پایین اگه دوسم داری ،اکه دوست داری ناراحت نشم

یویی ویو

نمی‌دونم چی شد اختیار پاهام دست خودم نبود آمدن پاین 

یوما آفرین پیشی کوچولو حالا زنده بمونی و زندگی کن 

یهو رفت 

یک هفته بعد

از اون روز یک هفته میگذره تصمیم گرفتم زنده بمونم .ولی اون دختر قبلی نشدم یه یویی جدید شدم  دختری که دنیا براش بدونه رنگ و هم در درون هم در چهره خیلی سرده 

الان داخلی یه کافه کار میکنم با اینکه الافه ندارم ولی جای دیگه کار پیدا نکردم  

داشتم میرفتم برای میز ۸ سفارشون رو ببرم ۵ پسر بودن که همه به جز یکی قهوه تلخ سفارش داده بود. منم قهوه تلخ دوست دارم چون مثل زندگی تلخ هستش .اون پسری که قهوه تلخ سفارش داده بود برام آشنا بود خاطراتم رو مرور میکردم ولی بازم یادم نمیاد کی بود. بیخیال شدم رفتم سفارش هاشون رو بدم . 

یویی اینم سفارشاتون 

یکی از اون پسرا   اوه چه جذابی بدن خوبی هم داری ببینیم دوست پسر داری 

یویی  بدون هیچ گونه حسی در صورتم  انگشت فاکم رو بهش نشون داد

 پسره اوه میبینم بی ادبی میخوای ادبت کنم

پسره داشت بلند میشد که دوستاش گرفتنش. همون پسره که از نظرم آشنا بود رو به هم گفت 

پسره اهم راستی بخاطر نجات دادند توی دستوشی یک سال پیش ازم تشکر نکردی 

حالا یادم آمد این همون عوضی بود 

یویی گوه نخور عوضی جان 

.........

بچه ها نمی‌دونم پارت هشت رو دارید یا نه ولی دوباره گذاشتمش زیاد نوشتم با اینکه شنبه امتحان دارم و هیچی نخوندم و درسامم ننوشتم پس لطفاً لایک و بدید و منو درک کنید 

 

شرط پارت بعد

۳ لایک در همین پست

۱ نظر در همین پست

❤️❤️💜💜🖤🖤