فیک کوک سرنوشت پارت ۲۱

 

که دیدم فقط تهیونگ هست رفتم پیشش و گفتم

+سلام. بر گشت و نگام کرد و گفت

#اوهه سلام دختر

+میگم ارباب کجاست 

#چیی چرا بهش میگی ارباب

+چون آجوما گفت اگه بهش نگو ارباب شکنجهم می‌کنه 

دیدم یهو پخش زمین شد و داره می‌خنده 

#نه بابا 🤣🤣🤣😂

+خوب حالا نگفتی کجاست 

#رفته بیرون کار داشت 

+کی ساعت ۶صبح می‌ره بیرون 

#😯😯ساعت ۶ صبح چیه الان ساعت ۸هست

+چییی 

#گوشم کر شود آها راستی میخواستم یه چیزی بهت بگم

+خوب منم باید بهت بگم

#خوب بگو 

+خوب من نمی‌دونم چرا وقتی کوک رو ناراحت میبینم منم ناراحت میشم یا وقتی اون موقع بوسیدن نمی‌خواستم دست از این کار بردارم و تپش قلبم خیلی زیاد میشه به نظرت چک شده 

#واووو تو عاشق کوک شدی

+چی نه نه فکر نکنم.

#چرا با این چیزی که تو به من گفتی عاشقش شدی 

+خیلی بد شد

#چرا

+چون مطمئنم اگر این رو بهش بگم من رو می‌کشه 

#نه بابا 

+راستی نگفتی چی میخواستی بگی

#اها بیا بریم بیرون

+از کوک اجا...

#اره بابا بیا بریم 

+اوکی اما من لباس ن..

#من برات گرفتم 

+خوب کوش 

#توی کمودت با کفش هات هست بهپوش منم بپوشم بریم 

+اوکی .رفتم توی اتاقم رفتم توی کمد دیدم یه لباس خیلی خیلی خوشگل با یه کفش پاشنه بلند بود سریع پوشیدم رفتم ماهان رو شونه کردم و باز انداختم دورم یه تینت قرمز ولی کمرنگ زدم با کمی چیز دیگه ولی خیلی کم بود ولی بازم زیبا شدم 

رفتم پاین دیدم تهیونگ پاین وایستادن و توی آینه داره خودش رو نگاه می‌کنه خیلی جذاب شده بود 

وقتی متوجه من شد برگشت همینطور خشکش زد 

+خیلی بد شدم 

#واوو دختر خیلی خیلی خوشگلی 

+ممنون .

#بیا بریم سوار ماشین شیم

+اوکی 

رفتیم سوار ماشین شدیم (چند دقیقه بعد)به یه پاساژ بزرگ رسیدیم 

#پیاده شو بریم بریم فروشگاه رو تخلیه کنیم بیایم 😉😄

+اوکی وقتی وارد شدیم کلی لباس زیبا بود 

#.....

لطفاً اون قلب رو قرمز کنید و به من انرژی بدید 

و چون من کلاس زبان میرم نمیتونم زیاد پست بزارم اما تلاشم رو میکنم و شاید امروز بتونم فقط یک پست دیگه بزارم 

ولی ساعت ۸ پست های بیشتر می‌زارم و خوشحال میشم که نظر بدید ❤️❤️💜💜